Tuesday 27 October 2009

سیزده آبان به کام ماست

فضلی جان تو افضلی
هم فضلت افزون و سرودت باد
باد هم همراه یادت باد
سیزده آبان به کامت باد
شیطنت ها گر فزون شد
کار ، گر بالا گرفت
آستینها را به پایین کش
سلاحت را زمین بگذار
آدمیزادی تو آخر
زاده ی آدم
بلبشورت چیست
دامنت رنگین به خون کیست
تو بیا با هم بشویمش
ماتم افزون می کنی دائم
رهبر تو کیست؟
جنسش چیست؟
بچه های پاسدارما چه جرمی کرده اند آخر
که باید خدمت و تیمار ذهاکان کنند، آخر؟؟
حرفت آخر چیست
و پیام از کیست
این همه فرمان قتل و کشتن و تعزیر!از کجا آید؟
این کتاب نحس را از دست خود بگذار
آنرا توی چاه انداز
سیزده آبان به کام ماست
تو بیا از ما شو، ای سردار، و سلاحت را زمین بگذار
بیا با ما برادر شو
تو که می گویی «برادرـ زاده» بودی خود !
پس چرا ذهاک پندت می دهد هر دم!
تو بیا جان برادر جای تو اینجاست، بیت رهبر نیست
جای تو این قلبهای سربسر سبز است!
جای تو اینجاست!
جان ما قربان هم باید شدن آخر،
جان ما قربان ایران باد،
تک تک ما جان فدا و مست این خاکیم
تو بیا درهای قلب ما بسویت باز!
باز ِ باز ِ باز!
سیزده ی آبان بکام ماست، و تو از مایی!
بدان اینرا!
-- سرمدی از تهران