Monday 28 June 2010

انگشت بر ماشه، بهرام حسين‌زاده

بهرام حسين‌زاده
حاکميت ايران با چالشی بزرگ روبه‌روست، هم در درون خود، هم در درون کشور و هم در عرصۀ بين‌المللی. عقل سليم حکم می‌کند که پيش از آغاز هر مبارزه‌ای بايد برخی از دشمنان را، حتی شده به‌طور موقت، از ابراز دشمنی منصرف کرد. دايره متحدين را گسترش داد و محدودۀ دشمنان را کوچک‌تر نمود. اما جمهوری اسلامی گويی کاری به عقل سليم ندارد

اخبار منتشر شده در مطبوعات غرب، حاکی از آنست که حمله‌ای بزرگ و قريب‌الوقوع به کشورمان در حال تدارک است. مراحل آغازين اين تدارک مدت‌هاست که به سر آمده و نوبت به چينش مهره‌ها برای آغاز جنگ رسيده است. انگشت و ماشه به هم نزديک می شوند.
حاکميت ايران با چالشی بزرگ روبروست، هم در درون خود، هم در درون کشور و هم در عرصۀ بين‌المللی. عقل سليم حکم می‌کند که پيش از آغاز هر مبارزه‌ای بايد برخی از دشمنان را، حتی شده بطور موقت، از ابراز دشمنی منصرف کرد. دايره متحدين را گسترش داد و محدودۀ دشمنان را کوچک‌تر نمود. اما جمهوری اسلامی گويی کاری به عقل سليم ندارد.
بدون در نظر گرفتن جهان بيرونی، سرش بکار خودش است و انگار نه انگار که جهانی هم وجود دارد که تابع خواست‌های او نيست، جهانی که خواست و اراده‌ای توانمند دارد و در تعارض با حاکميت جمهوری اسلامی قرار گرفته ا‌ست.
فراوان و بارها جهانيان را مورد خطاب قرار داديم و فرياد زده ‌شد که: «امر سياستِ داخلیِ کشور، صرفا به عهدۀ نيروهای داخلی‌ست، از دخالت در امور داخلی‌مان خودداری نماييد. حمله به جمهوری اسلامی، دخالت در تعيين سرنوشت مردم است که بايد صرفاً از طرف خود ايرانيان صورت پذيرد.»
جهان نيز در برابر ما اين پرسش‌ها را نهاد، که:«امور داخلی تا هنگامی داخلی هستند که محدود به حوزه‌های "داخلی" باقی بمانند، اما امروزه شما مردم ايران، مسببِ بوجود آمدنِ رژيمی هستيد که با تسليح خويش به سلاح اتمی، تنها شما را مورد تهديد و سرکوب قرار نمی‌دهد بلکه با بدست گرفتن اين سلاح، او متعرض به جهان خواهد بود. او منافع ما را هم مورد تعرض قرار داده است. او امنيت بين‌المللی را به مخاطره مياندازد. آيا خودتان می‌توانيد غول از بطری رها ساخته‌تان را دوباره به درون آن بازگردانيد؟ از آن گذشته، شايد "دموکراسی" را بتوان امری داخلی برشمرد، اما نقض خشن "حقوق بشر" هم آيا امری‌ست داخلی و محدود به يک کشور؟ دخالت خشنِ دولت‌تان در کشورهای همسايه و بسياری از نقاط زمين، را که به قيمت جان هزاران انسانِ غير ايرانی تمام می‌شود را چه کسی مسئول است؟ در بهترين حالت، شما مجازيد که از حق خودتان بگذريد، اما نميتوانيد از ما هم همين توقع را داشته باشيد که در برابر تعرضات حاکميت اسلامی، کرنش کرده و از حق خودمان دفاع نکنيم، يا مهارش کنيد؛ يا مهارش می‌کنيم! »
ما بدون تعمق درين پرسش‌ها و درگير کردن واقعی خودمان با آنها، عملا با پی‌ريزی "جنبش سبز" خواستيم که به جهان بگوييم، ما خودمان موضوع را "جمع و جور" می‌کنيم. با رفتاری بسيار متمدنانه و در خور زمانه‌مان و با زبانی ملايم، بصورتی ملی و ميليونی، با حاکميت به سخن درآمديم و خواست‌های برحق‌مان را (حتی در همان چارچوبه‌های قانون اساسی خودش) بر خيابان‌های مسالمت بر زبان رانديم. اما پاسخ، سرکوب بود و گلوله و کشتار، زندان بود و شکنجه و تجاوز.
و جهان می‌ديد اين نبرد نابرابر ميان نداها و سهراب‌ها، و آدمخوران ولايت فقيه را. سالی را دست نگهداشت تا شايد اين جنبش سبز بتواند بدون خون و خونريزی، به مهار حاکميت بپردازد، چنان که هم مردم ايران بتوانند به حقوق خودشان دست يابند و هم جهانيان آسوده‌خاطر از تهديدهای جمهوری اسلامی، سر بر بالين بگذارند؛ اما نشد.
قطعنامۀ اخير شورای امنيت، شايد آخرين قطعنامه‌ای ازين دست در محکوميت جمهوری اسلامی باشد. گويی فرصتی هم که با حضور "جنبش سبز" بدست آمده بود، دارد از دست می‌رود، تهديدات جمهوری اسلامی و بی‌تابی جهان، هر دو اوج می‌گيرند.
جنبش سبز که گويی سالی، حائلی بود در ميان جهان و حمله به حاکميت اسلامی، ديگر از سطح خيابان‌ها برچيده شد، انگار تعمدی در کار است که همان خيابان‌ها را به زير چکمه نظاميان ناتو و هم‌پيمانان شرقی‌اش بگسترد.
رجزخوانی‌های سرداران سپاه، در حين نظارۀ ورود ناوگان‌های تا به دندان مسلح آمريکا به خليج فارس، از خنده‌دار بودن گذشته و تهوع‌آور گشته‌است، با سرنوشت مردمان قمار کردن را "سياست" نام نهاده‌اند!
وقتی که نشریۀ مهم "فوربس" در تاريخ بيست و چهارم جوئن همين امسال يعنی چهار روز پيش در مقاله‌ای با عنوان «چگونه تغيير رژيم در ايران دنيا را متحول خواهد کرد» می‌نويسد: «آيا ما در شرف وقوع يک جنگ هستيم؟ از لحاظ زمانی لحظه ای مساعد تر از اين نميتوان يافت. کشورهای خاور ميانه به يقين حاضرند خرج چنين حمله ای را هم بدهند، همانطور که خرج اولين جنگ خليج فارس را دادند. انحراف اذهان عمومی از جريان نشت نفت در خليج مکزيک و جنگ افغانستان ميتواند برای دولت اوباما مفيد باشد. اجازه بدهيد رک بگويم: به ازای هر يک امتياز منفی که تغيير رژيم با خود خواهد آورد، تغيير ندادن رژيم يک امتياز منفی دارد. به زودی ممکن است آقای پرزيدنت متوجه شود که چاره ديگری در مقابلش نيست. اما با تغيير رژيم در ايران دنيا چگونه عوض خواهد شد؟» گويی ناقوس‌ها به صدا درآمده‌اند.
هر دو طرف گويی ميخواهند "جنبش سبز" را ناديده بگيرند. رژيم ايران با بی‌مبالاتی و رفتاری از سرِ عدم مسئوليت، کشور را به لبۀ پرتگاه ويرانی می‌برد و جهان بعد از ده سال کش و قوس دادن، گويی مرحله تدارکات را به اتمام رسانده و اکنون را بعنوان زمان "ضربۀ مرگبار" در نظر گرفته است.
تنها راه پيشگيری از حمله‌ای دهشتناک، دخالت گستردۀ "جنبش سبز" است. بدون اين حضور، دودمان حاکميت بر باد خواهد رفت که البته چندان اهميتی هم ندارد اما آنچه که مهم است ويرانی بزرگی‌ست که درين هنگامه نصيب مردم و کشور خواهد شد. جنبش سبز هم بايد به مانند شورای امنيت سازمان ملل، و شايد برای آخرين بار، با حاکميت ولايت فقيه به گفتگو بنشيند و او را مجاب سازد که تن به سازش‌های لازم با مردم ايران بدهد، تا اين مردم بتوانند جهان را از حمله‌ای مرگبار به کشور باز دارند. با اطمينان می‌توان گفت که مردم ايران از چنان اعتباری در نزد جهانيان برخوردار هستند که اگر پادرميانی کنند، جهان، انگشت خود را از روی ماشه برخواهد داشت، اما اين پادرميانی فقط در صورتی ممکن است که بخش اعظم خواست‌های جنبش مورد پذيرش حکومت واقع شود.
اگر راه مصالحه و مدارا با جهان بسته شده است، اما جنبش سبز هنوز آماده مصالحه و مداراست، اين آخرين فرصت نبايد از دست برود.
پيش از آنکه دير شود بايد...